زندگی دوباره بعد از این همه تلخی

از یه جایی به بعد به خودم گفتـــــم… دلیلـــــی نداه به کسی بگم چقدر حالــــم بـــــــده...! کسی نمی تونه کاری برای مــــن بکنــــه.. جز گفتنِ اینکه الهی بمیرم ، جز گفتنِ اینکه ناراحت نباش میگذره جز گفتــــن اینکه فاطمه تو چقدر لوسی دخـــــتر روزا اینقـــــدر می خنـــــدم که همه فکر می کنن من شادترین دختـــــر عالـــــمم خودمم بعضــــی وقتا باورم میشه واقعن حالـــــم خوبه اما امان از شبــــــ وقتی سرمـــــو میذارم رو بالشم تازه میفهمم نه !! اونقدرام هم خوب نیستم . گریه کردنم دیگه یادم رفــــته همشـــــو می ریزم تو خـــــودم بعضـــــی وقتــــ ها سر یه موضــــوع کوچیکـــــ یهویی گریم میگیره بعضی وقتا از خودم ناراحت میشم که چرا، گریم میگیره ولی باور کنین، دلم میخواد داد بزنم بگـــــم " فاطمه "خیلی وقتا با گریه کردن آروم میشه " فاطمه " ضعیف نیست،ولی احساسم،باورم،افکارم نیـــــاز به آرامش دارن همین وقتاس که حس میکنم که جـــــز خدا هیچ دلداری ندارم ولی من میخوام قـــــوی باشـــــم قوی بودنو اونقدر تمرین میکنم،که باورم بشه " فاطمه " میتونه شاد،شاد باشــــــه , ...ادامه مطلب